صفحه 3

ساخت وبلاگ

همهمه و سر و صدا در سالن بلند می شود.

میرمحمدی : « آقایان ساکت، آقای فرشفروش، آقای فرامرزی ساکت، (با فریاد) خانم شما هم ساکت،» یک لحظه سکوت حکم فرما میشود.   

...   

سپس از جای خود بلند شده و با ناراحتی سالن را ترک می کند؛ با خروج رئیس اتحادیه، همه، هاج و واج یکدیگر را نگاه می کنند. سالن از صدای حضار پر شده و هر کسی با بغل دستیش صحبت کرده و پس از اندک زمانی، با غرولند از جایشان بلند شده و یکی یکی از سالن خارج میشوند.

...

جعفری : « من از شما و همه کسانی که به فکر سربلندی کشور عزیزمونید، تشکر می کنم و امیدوارم در زیر انوار الهی به سعادت برسید.»

هدایت : « انوار الهی، چه جالب! این دومین باره که این کلمه رو می شنوم؛ دفعه قبل مرحوم پدرم، یک شب در بیمارستان با داد و فریاد گفته بود؛ شهداء با کمک ـ انوار¬الهی به کمکش اومدند، تا از دست دیوها نجاتش بدهند و حالا هم در این پریشان حالیم، شما این کلمه رو به کار بردید. »

جعفری: «خدا رحمتش کنه، موضوع چی بوده؟!»

هدایت: «خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه، اون خدا بیامرز بر اثر بیماری سختی در بیمارستان بستری و در خواب میبینه که در یک قلعه خرابه و وحشتناکی گرفتار چند دیو میشه که دو نور سبز و قرمز چون صاعقه بر سر سربازان دیو فرود آمده، گروهی به هلاکت میرسند و گروه دیگر هم با ورود چند شهید به فرماندهای شهیدتیموری متواری میشن؛ شهید تیموری به پدرم میگه؛ اگر دعای فرزندت هدایت و پسر من نبود؛ ما نمیتونستیم موقعیت اسارتت رو پیدا کنیم، این انوار الهی همان دعای خیر آن دو دوست است

جعفری : « چه جالب! چقدر دعا کردن و توسل به ائمه اطهار، در زندگی روزمره مؤثر می باشد.»

...

  یک نفر با یونیفرم انتظامات یا نگهبانی، از پشت درختان بیرون آمده و رو به ساختمان، دو دست خود را تکان میدهد؛ در پشت پنجره یکی از اتاقهای شرکت، دو نفر ایستاده بودند، یکی از آنها نیز دست تکان داده و دیگری، مشت محکمی بر شیشه پنجره میزند.

صفحه 7...
ما را در سایت صفحه 7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hedaiatbook بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 6:30